روزی روزگاری پادشاهی در سرزمینی به قدرت میرسید، او که می خواست ببیند مردمش تا چه درجه ای ظلم راه می پذیرند.
برای اینکار برای ورود و خروج از شهر عوارضی برابر 20 سکه طلا قرار داد، بازرگانان که مجبوربه عبور و مرور بودند و نیز سایر مردم این پول را پرداختند و کسی اعتراضی نکرد.
در دومین مرحله عوارض را به 100 سکه افزایش داد و بازهم کسی اعتراضی نکرد!
سپس پادشاه دستور داد تا به هر کس که به بیرون شهر میرود جلوی دروازه تجاوز کنند ، در این مرحله 1 نفر اعتراض کرد! پادشاه که از این امر خوشحال شده بود شاکی را نزد خود پذیرفت و از وی سوال کرد که مشکل چیست؟ آن شاکی به پادشاه گفت:
اعلی حضرت ، دروازه بانان اقدام به تجاوز به مردم کرده اند ولی چون تعداد آنها کم است مردم زیاد معطل می شوند لطفا تعداد تجاوز کنندگان را زیاد کنید که مردم به کارشان برسند!
شده ایران! بابا دیگه منتظرید باهاتون چی کار کنن؟ پاشید 25 اردیبهشت بیاید بیرون ملت !
No comments:
Post a Comment